وبلاگ سیاسی فرهنگی پاتک

حرف های جدی

    نظر

یکی از چیزهایی که ممکن است در زندگی مشکل برایم به وجود بیاورد، حرف نزدن، یا حرف را خوب نزدن است. حرفی جدی را دوست دارم به شخص خاصی بزنم و هی این پا و اون پا میکنم، هی حرفم را میخورم، آخرش هم می آیم اینجا و حرفم را مبهم مینویسم و بعد زیر متنی که نوشتم این جمله را اضافه میکنم که :" این مطلب دارای مخاطب خاص است." همه ی عالم و آدم حرف من را به خود میگیرند و من هیچ وقت نخواهم فهمید که مخاطب خاصم، فهمید که مخاطب خاص من بوده؟!!! حرفم را که اینجا میزنم این حرف پرتاب میشود و معلوم نیست به چه کسانی بچسبد و چه کسانی را که اصلا فکر نمیکنم به چه فکرهایی ببرد و چه سو ظن هایی ایجاد کند...
اما تو هیچ وقت دوست نداشتی اینگونه باشی، دوست داشتی همیشه حرفت را، نظرت را، حتی اگر گفتنش برایت سخت باشد رو در روی مخاطبت بزنی، شده پله های یک ساختمان سه طبقه را بالا و پایین میکنی، میروی و برمیگردی، اما حرفت را مستقیم و چشم در چشم مخاطبت میگویی، به نظر تو، گفتن یک حرف به یک شخص خاص، تنها و تنها همان موقعی درست است که جرات این را داشته باشی که حرفت را رو در رویش بزنی، همان موقعی که توانستی به طرف مقابلت نگاه کنی و حرف بزنی همان موقع و همان موقع درست ترین و بهترین زمان برای گفتن حرفت است و نه هیچ وقت دیگر...
این روزها فضای مجازی کار را راحت کرده، اما تو از همین راحتی میترسی، وقتی میخواهی حرفت را در وبلاگ، ایمیل و یا با پیامک بزنی، جسارت بیشتری داری و همین جسارت بیشتر، برایت وحشتناک است، همین که بخشی از محدودیت ها را دیگر پیش روی خودت نمیبینی کار را خراب میکند، ممکن است هر حرفی را که هیچ وقت جرات گفتنش را نداری اینجا بزنی، با این کار، خیلی راحت خودت را راحت میکنی ولی تو این راحتی را، و راحت شدن را دوست نداری...
تو وقتی احساس راحتی میکنی که حرفت را -حتی- درحالی که صدایت میلرزد، رو در رو بزنی و مطمئن باشی که لازم نیست آن حرف را دوباره و در جای دیگر بازگو کنی...

-این مطلب دارای هیچگونه مخاطب خاصی نیست

-دوستانِ فضاهای رمانتیک با همین "این مطلب دارای مخاطب خاص است" ادامه بدن!، بحث من در مورد حرف های کاملا جدی بود.

-این روزها چه تلخ میگذرند...

برگزفته از وب لاگ وتر