سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ سیاسی فرهنگی پاتک

اینجا مجنون است ، به گوشم !

    نظر

 

هوا همچنان سرد است . چوب می سوزد . دل آتش می گیرد و ما همچنان نیکی ها را به دجله می ریزیم . اینجا موقعیت مجنون است .

چون دیرم شده بود با تاکسی برای رفتن به پایگاه رفتم . راننده جوانی بود هم سن و سال خودمان . ضبطش از فراغ یار می خواند البته با چاشنی طرب . می خواستم با خواننده ی نوار هم نوا شوم . و نوای نی بخوانم . آه از عین و شین و قاف .

اینجا مجنون است . حاج احمد صدای مرا داری ؟ به ما گفتند شاید هنوز زنده باشی .

_ احمد ، احمد .....

این جا مجنون است ، به گوشم . خس خس ...... چیزی روی دلم سنگینی می کند . چند شب پیش خوابی دیدم . تعبیرش این بود : مرگتان نزدیک است ! الهی و ربی من لی غیرک ...

پایگاه تمام شد . پیاده آمدم . سر چهار راه گل نرگس می فروختند !!؟؟

مگر گل نرگس را می فروشند !!

ببخشد پریشانی قلمم را !

امتحانات ما را به این روز انداخته است !!

بیایید برای دل هایمان دعا کنیم .