سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ سیاسی فرهنگی پاتک

از سر دلتنگی ...

    نظر

از سر دلتنگی برگه های وجودم را ورق می زدم . می خواستم هر جور شده سر صحبت را با دلم باز کنم . دلم دست خودم نبود . شده بودم بی دل ....

آن روزی که من مانده بودم و حوضم ، خیلی ها داشتند از آب گل آلود وجودم ماهی می گرفتند . هنوز هم در عجبم ؛ که چگونه جغد ها آواز می خوانند ، شاعران شعر مشکوک می گویند ، بازیگران همه چیز را به بازی می گیرند ، ورزشکاران دوپینگی از آب در می آیند . در عجبم ، بعضی ها به مکه می روند ، سبزه هایی که من گره می زنم هرگز باز نمی شود و بعضی ها از ترس مرگ خودکشی می کنند .

بعضی ها با نامزدشان می گردند و بعضی ها را نام می زندشان . نام زدشان . شکارچیان انسان در کمین اند .

فاطمیه است . بعضی ها سربند یازهرایشان را باز کرده اند و راضی شده اند به کلاه بغدادی . شده اند امام جماعت عراقی ها . گردان یازهرا را فروختند به گلدان دنیا . خلایق هر چه لایق .

چند روز پیش به مجتمع تجاری تخیلی آفتاب فارس رفته بودم . اذان گفتند ، وضو گرفتم و به نماز ایستادم . مطمئنم نمازی را که آن شب در آفتاب فارس خواندم ثوابش از نمازی که در شلمچه خواندم بیشتر بود . کمیته امداد کجا و ساختن آفتابه کجا !!!

من با خودم هم قدم و هم نفس و هم قسم شده ام . می خواهم به مقصد خط مقدم نامه بنویسم : آی شهدا ، آنقدر مرا راه ببرید تا به راه بیایم . والسلام . عشق علیه السلام

ما بعد التحریر : حاج منصور ارضی یا به قول دوستان ما حاج منصور عرشی می گفت : فاطمیه که می شود دل هایمان بسان مردی می شود که رویی برای برگشت به خانه ندارد . دل هامان در به در می شود .