سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ سیاسی فرهنگی پاتک

چرا دانشجویان از گول خوردنشان عبرت نمی گیرند ؟ واقعا چرا؟

    نظر

نقش وزیر کشور خاتمی و فائزه هاشمی در 18 تیر/ تنها کشته حادثه 18 تیر/ از «منوچ تا ملوس» در 18 تیر وسط میدان بودند.


بررسی حوادث 18 تیر 78 و 88 توسط حسن عباسی

* یکی از عناصر اتاق فکر جریان سبز که در آمریکا مستقر است و روحانی نیز هست - بعد از ماجرای انتخابات سال 1388، در مورد وقایع بعد از رحلت امام (ره) مطلبی را مطرح کرد ،گفت:" در خبرگان رهبری برای جایگزینی امام (ره) مسئله شورایی شدن رهبری مطرح شد ،ما کسی را در حد و قواره امام (ره) نداشتیم گفتیم که بیاییم جایگاه ولایت فقیه را مانند رئیس جمهور که دو دوره چهار سال است زمانمند کنیم" که البته مستنداتی هم ارائه می کند که چنین مسئله ای آن روز در خبرگان اتفاق افتاده است.
 
*همچنین در آنجا می گوید: در آنجا (مجلس خبرگان) رای آوردیم که ولایت فقیه شورایی نباشد، اما زمانمند باشد و ولی فقیه هر 10 سال یکبار انتخاب شود و تنها دوبار بتواند شرکت کند.» این حرف در سال 1368 گفته شد و جالب اینجاست که این فرد می گوید رای آورده است

*آن طور که این فرد نوشته است، مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی می گوید: چطور ممکن است فردی که تا دیروز ولی فقیه بوده، از فردا دیگر ولایت نداشته باشد؟! مگر ولایت فقیه زمانمند می شود؟!
 
*مگر اینکه ولی فقیه کسالتی داشته باشد یا حدود را رعایت نکند که خود به خود ساقط می شود، ولی تا زمانی که نه از نظر سلامت جسمی و نه از نظر رعایت حدود مشکلی ندارد، زمانمندی معنا پیدا نمی کند.
 
*با این اشکالی که مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی مطرح می کنند، قضایا مجدد به رای گذاشته می شود و درنتیجه آن رای می شکند و قضیه منتفی می شود.

*به این چهارچوب زمانی دقت کنید! این فرد همه آنچه را که در آنجا (مجلس خبرگان) رخ داده، با شواهد تاریخی و نام بردن از برخی از افراد و مسائلی که در آنجا مطرح شده، آورده است.

*10 سال پس از 1368 یعنی درست در سال 1378 حوادث کوی دانشگاه و 10 سال بعد از آن یعنی در سال 1388 ماجرای موسوم به فتنه رقم می خورد.

*نتیجه آنکه، تقریبا در پایان هر دوره چهار ساله که مجلس ها جابجا می شوند و درواقع هر هشت سالی که دو دوره یک رئیس جمهور تمام می شود و فرد بعدی انتخاب می شود، یک جابجایی قدرت اتفاق می افتد.

*بنابراین وقتی برای دو دور چهار ساله، کار یک رئیس جمهور تمام می شود و می خواهد برود و رئیس جمهور دیگری بیاید، یک جابجایی قدرت صورت می گیرد که عموما همراه با یک سری مسائل و التهابات در جامعه است

*در هر 10 سال تقریبا یکبار شرایطی برای کشور درست کردند که ناظر به همین مبحث بوده که باتوجه به سخن آن فرد در مجلس خبرگان مطرح شده است؛ یعنی ولایت فقیه هر 10 سال یکبار به رای گذاشته شود و در خبرگان رهبری یا به هر شکل دیگری، انتخاب شود و فقط هم دو بار بتواند شرکت کند.

*به نظر نمی رسد این سازوکاری( وقایع 18 تیر و فتنه 88)  که رخ داده اتفاقی باشد؛ یعنی قضیه ای در مجلس خبرگان مطرح شده و دقیقا در هر دوره 10 ساله یک جریان سازی شده است و یکسری اتفاقاتی رخ داده.

*شواهد حاکی از این است که این قضیه یک سناریو است؛ سناریویی که در صحن خبرگان رهبری آن موقع مطرح شده است که هر 10 سال یکبار ولایت فقیه رای گیری و به اصطلاح طرح موضوع شود؛ لذا به نظر می رسد این سناریو در آن مرحله مطرح و بعدها اجرا شده است.

*هرچند در شکل قانون نبوده و در قانون نیامده بود، اما سعی کردند که بالاخره آن را با فشار و حرکت های کف خیابانی و گزاره هایی از این دست، چون چانه زنی در بالا و فشار از پایین، در صحنه عملیاتی کنند.

*این نکته که به این دعوای خانگی که در فضایی آرام قابل حل بود، ماهیتی احساسی بدهند و مردم را به خیابان بکشانند و بعد آرام آرام مطالبات کلیدی تر را مطرح کنند، یک سازوکاری داشت و این قضیه ادامه پیدا کرد و تا دوره ای که دو سه سال از آن گذشته و آرام آرام فضا شفاف می شود، تا مشخص شود که چه اتفاقاتی افتاده است.
 
*آنچه در دو دوره 1378، ماجرای کوی دانشگاه و 1388، ماجرای پس از انتخابات ریاست جمهوری به چشم می خورد، شکل گیری یک طیف اجتماعی بخصوص است که همان طیف، مواجهه با آن مسائل را صورت داد.

*بخش اصلی و اساسی کار در سال 1378 دانشجویی بود؛ اما در راستای سیاست ها و مطامع بورژوایی وارد صحنه شدند در حقیقت آوانگارد و پیشانی کار، دانشجویی بود.
 
*کوی دانشگاه تهران و مسائلی که در آن مطرح شد، ظاهرا ماهیتی دانشجویی داشت.

*در جریان این ماجرا آقایی به نام سعید امامی مورد اتهام واقع شده و دستگیر می شود؛ وی از عناصری می باشد که در قتل های زنجیره ای درگیر بوده است. این فرد درواقع با تکنیک ها و شیوه های عملیات روانی، دیونمایی می شود لذا هر آنچه که در دوره های قبلی و مدیریتی اش به او منتسب بوده، منفی تلقی می شود.

* از این رو سندی با طبقه بندی محرمانه در اسناد وزارت اطلاعات مبنی بر اینکه هنگامی که این فرد در وزارت اطلاعات، معاون امنیت بوده است و به مسئله آنچه در مطبوعات می آمد، اعتراض داشته است تنظیم می شود؛ غافل از اینکه در وظایف قانونی وزارت اطلاعات، کنکاش ها، بررسی ها، هشدارها و علائمی این چنینی یک دستورالعمل است.

*طبق بررسی که در سال 1381 انجام داده و در رسانه ها منتشر کردیم، در این دوره متوسط در هر روز شش شبهه در حوزه مسائل دینی مطرح می شد که در تاریخ شبهات در دوره هزار ساله گذشته، بی سابقه بود؛ شاید در گذشته هرچند سال یکبار یک چنین شبهه ای مطرح می شد و عناصر فکری حوزوی و دینی ملزم بودند همه را با حوصله پاسخ دهند.

*آن شبهات در یک فضای فکری و نظری و مباحث طلبگی نبودند، بلکه مواجهه و محاجه با اعتقادات دینی مردم بودند.

*دولتی که با شعار قانونگرایی سرکار آمده بود، در یک اقدام غیرقانونی، سندی را از دستگاه های دولتی در اختیار روزنامه ها قرار داد و روزنامه سلام آن را در صفحه اولش چاپ کرد، تا فضاسازی و عوام فریبی کند.
 
*این سند، منتشر شد و در دادگاه مطبوعات محکوم شد و در نتیجه آن، روزنامه سلام توقیف شد.


 
*همه اینها، در روال قانونی اتفاق افتاد و در دفاع از این مسئله روزنامه به شکلی غیرقانونی، گروهی در خیابان امیرآباد روبروی کوی دانشگاه تهران، تجمع کرده و تاسیسات و تجهیزات بخصوص ایستگاه های محل تردد اتوبوس ها را به آتش کشیدند.

*سرعت تبدیل شدن این درگیری از یک تجمع اعتراضی عادی به یک نزاع کلیدی و یک مسئله حاد سیاسی، تا جایی است که در کمتر از 2-3 ساعت شعارها، تمام بنیان های فکری اعتقادی و کلی را در نوردید..

*پلیس  غیر قانونی وارد ماجرای کوی دانشگاه شد. آن زمان آگاهی نسبی از چارچوب های قانونی وجود نداشت و از طرفی چارچوب قانونی ای هم نبود که براساس آن مشخص شود آیا سیستم پلیس اجازه دارد به دنبال دانشجویان وارد کوی دانشگاه شود یا نه؟!

 *فضا طراحی شده بود که در هر صورت پلیس بازنده باشد

*صحنه 18 تیر به قربانی نیاز داشت و در صحنه قبلی مقوله وزارت اطلاعات بود که بهانه ای را تراشیده بودند تحت عنوان مسئله قتل های زنجیره ای وزارتخانه را بشدت تخریب کردند.


*قبل از آن قضایا، شورای نگهبان و همچنین رئیس سازمان صداوسیما را تخریب کردند و فرمانده کل سپاه را نیز در مورد یکی از سخنرانی هایش به شدت مورد هجوم قرار دادند.

*درواقع اصطلاحی که حجاریان گفته بود، یعنی فتح سنگر به سنگر خاکریزها در دورن نظام را بدین شکل صورت می دادند.
 
*هر کدام از سنگرها را بشدت تخریب می کردند، بی حیثیتشان می کردند، از چنگ حکومت درمی آوردند، در دست خودشان می گرفتند و امکان واکنش را نیز از آنها سلب می کردند

*شورای عالی امنیت ملی، جلسه ای برای آن تشکیل داد! که آن موقع این اعتراض به رئیس جمهور وقت، آقای خاتمی مطرح شده بود مبنی بر اینکه اگر یک گوشه از کشور جدایی طلبی کند، شما در کدام شورا مطرحش می کنید؟!
 
*شما که یک موضوع ساده از منطقه ای محدود در تهران را مسئله امنیت ملی می کنید، اگر درگیر جنگ منطقه ای و بین المللی شویم، می خواهید در کدام شورا مطرحش کنید؟!

*صبح فردا، آقای خاتمی هشت نفر از وزرا را به دیدار رهبری فرستاد، تا طرح حذف فرمانده نیروی انتظامی را مطرح کنند! بدون آنکه فرمانده نیروی انتظامی اصلا درگیر قضیه باشد.

 *در نظام سلسله مراتبی، یک فرمانده معین یعنی فرمانده تهران درگیر بوده است، که آن هم مسئول نبوده و فرمانده یک منطقه جزئی تهران، مسئولیت داشته است؛ با همین سازوکاری که شما در سال 1388 در انتخابات ریاست جمهوری دیدید، که شبهه خود را در صحت انتخابات به همه چیز تسری دادند و گفتند انتخابات بلکل باید باطل شود و این کف مطالبات است.

*بعد از ابطال انتخابات، آنها به دنبال آن بودند تا در موقعیتی بتوانند گروهی از مردم را که نسبت به انتخابات شبهه دارند، به صحنه بیاورند و نگه دارند تا بعد از آن مطالبات دیگری را مدنظر داشته و مطرح کنند.

 *مطالبات حداکثری که برمی گردد به آنچه در طول سال های گذشته، دستگاه دیپلماسی عمومی ایالات متحده و بی بی سی انگلیس مطرح کرده است.

*میدان داری کار توسط معاونت سیاسی وزارت کشور یعنی آقای تاج زاده صورت گرفت تا موضوع را گرم نگه دارند و افرادی  از خانم فائزه هاشمی تا شخص وزیر کشور و افراد دیگری به کوی دانشگاه اعزام شدند تا مدام به آتش قضیه بدمند .

*مردم را با این دروغ که دانشجویان را کشته اند به خیابان کشاندند. یازده نفر روزِ جمعه، تا شنبه به 9 نفر رسید و تا آخر شنبه، هفت نفر شد! و در روز یکشنبه پنج نفر شد! تا روز دوشنبه و سه شنبه، که آن راهپیمایی عظیم از طرف مردم برای خنثی کردن آن قضایا صورت گرفت، تنها کشته ای که در صحنه باقی مانده بود، همان عزت ابراهیم نژاد بود. که دانشجو نیز نبود سربازی بود که شنبه برای تماشای این درگیری ها آمده بود.

*قتل مشکوک در هر دو ماجرای 1378 و 1388 اتفاق افتاد، قتل مشکوک عزت ابراهیم نژاد که هیچ وقت معلوم نشد چگونه کشته شد و چه کسی گلوله را شلیک کرد و قتل مشکوک خانم ندا آقاسلطان در سال 1388 که در واقع، شباهت عجیبی بین این دو پدیده وجود داشت.
 
*رفته رفته برخوردهای خیلی وحشیانه ای صورت گرفت، موتورسوارانی که رد می شدند، خانم های چادری را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.

*با فشار گسترده نیروی انتظامی موبایل ها قطع شد، آنها تلاش گسترده ای کردند برای آنکه نظام را روبروی مردم قرار دهند و نیروهای مسلح را به خیابان بکشانند، مباحثی را در سطح شورای عالی امنیت ملی مطرح کرده بودند، که سپاه باید با زره پوش و امکانات نظامی مثل تانک به خیابان بیاید.
 
*فرمانده وقت سپاه، هوشمندانه نپذیرفت و در دیداری که با فرمانده نیروی انتظامی داشت، پذیرفت که بسیجی ها و واحدهای سازمان یافته بسیج به صورت غیرمسلح وارد عمل شوند.
 
*خوشبختانه، بعد از گذشت سه روز و حضور مستمر نیروی انتظامی به صورت غیر مسلحانه و حضور نیروهای بسیجی و حضور گسترده مردم، ماجرا خاتمه پیدا کرد.

*شخص رهبری در سخنرانی ای که در جمع بخشی از مردم داشتند به نکاتی اشاره کردند و فردای آن روز مردم به خیابان ها آمدند و با راهپیمایی گسترده ای ماجرا ختم شد.

*در آنجا یک افسردگی سیاسی (political depression) برای جریان سیاسی که مایل بودند، تا  کف مطالباتشان را در کف صحنه خیابان رقم بزنند به وجود آمد.

*از این رو بیماری افسردگی سیاسی که بیماری خطرناکی هم هست، در آن مرحله به آن ها صدمه زد و درصد قابل توجهی از آنها از کشور رفتند و امروز در VOAو BBC فارسی و در تلویزیون های مشخصا لس آنجلسی و ضد انقلاب و تلویزیون بهایی ها، سلطنت طلب ها و تلویزیون های منافقین و تلویزیون های گروه های دیگر، به سخن پراکنی علیه مردم خودشان مشغولند.

*مشابهت های آن فضا را می توان در فضای 10 سال بعد دید،10 سال بعد مجددا این حرکت انجام شد.

*این بار به بهانه انتخابات، برخی از نحله ها و گروه های سیاسی احساس کردند، که اگر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، دولت موسوم به اصولگرا دوباره بر سر کار بیاید، آنها برای همیشه از صحنه حذف خواهند شد؛ آن هم بدین دلیل که دیگر نیرو و شخصیت کاریزمایی که بتوانند مردم را به خیابان بیاورند، ندارند.

*خط اصلی کار را وب سایت فارسی وزارت امورخارجه رژیم صهیونیستی می داد، سه گزارش 125 روزه منتشر شده است که از 20 روز قبل از انتخابات 1388 تا حول و حوش ماجرای 9 دی، را دنبال می کند.

*علت اینکه در18 تیر 78 بیشتر بار فعالیت بر روی دانشجویان و مطبوعات بود این بود که حرکت حزبی سازمان یافته در کشور شکل نگرفته بود و آنها نمی توانستند به شکل حزبی عمل کنند.

*پس حرکت حزبی در کشور ما به دلیل اینکه کسانی که کار حزبی می کنند توانایی اقدام حزبی ندارند، جوهره لازم را برای حرکت حزبی نداشته و این گروه ها به هر شکلی به قدرت می رسند و پس از آن دیگر می خواهند به هر قیمتی شده در قدرت بمانند. وقتی از قدرت کنار می روند همان چند نفری که رفتند حزب را ثبت کردند، باقی می مانند.

 
*در اصطلاح می گویند احزاب فولکسی! به عنوان مثال کل اعضای مثلا نهضت آزادی در یک فولکس جا می شوند، کل اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در یک فولکس جا می شوند، کل ما هیچ حزبی را نمی شناسیم که بتوانند یک سالن را پر کنند.

*انتظار حرکت حزبی از جنبش دانشجویی هم ظلم به حرکت حزبی است و هم ظلم و ستم به جنبش دانشجویی.

*زمانی که بار فعالیت حزبی بر دوش دانشجویان قرار بگیرد تنها کاری که جنبش دانشجویی می تواند انجام دهد، استفاده از آن بعنوان پیاده نظام و کشاندن آن به وسط صحنه است؛ از این طریق جنبش دانشجویی را هزینه می کنند و این ظلم مضاعف به جنبش دانشجویی، طوری است که وقتی کار به شکست انجامید معلوم می شود که به آن دانشجو ظلم شده و آن دانشجو به شکل های مختلف دچار سرخوردگی می شود.

*حجم گسترده ای از کسانی که در طول وقایع سال 78 و بعد در سال 1388 به این میدان وارد شدند و بعد هم سر از اروپا و آمریکا در آوردند موید این مسئله است.
 
*زندگی آنها، موضع گیری هایشان و آنچه در وبلاگ هایشان می نویسند از یک نوع  احساس تحقیر شدن و بیگاری کشیدن سرویس های اطلاعاتی بیگانه از آنها خبر می دهد.

 *در قضایای 1378 نوع شعارها، جهت گیری ها، مطالبات و مواردی از این دست، وقتی آسیب شناسی می شود گویای این است که، جنبش دانشجویی در آن مرحله، ذبح شد و مورد توهین و تحقیر قرار گرفت و دست آویز واقع شد. نه فقط جنبش دانشجویی، بلکه بخشی از بدنه هنری و جامعه هنری کشور، بخشی از بدنه مطبوعاتی و جامعه ژورنالیستی کشور و بخشی از مجموعه های سیاسی کشور. اصلا دور از درایت سیاسی است که کسی فکر کند با هدایت وبسایت فارسی وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی می شود کار کرد.

*این جریانات (تفکر بورژوایی) الان در کشور روزنامه رسمی دارند، یعنی روزنامه شرق. مجله ی رسمی دارند، یعنی مجله ی تئوریک مهرنامه. این گروه ها رسما هم خط فکری خود را اعلام می کنند و اصلا دنبال خط فکر، تفکر بورژوایی، سبک زندگی آمریکایی، امریکن لایف استایل، سکیولاریزاسیون، لیبرالیزم اقتصادی، لیبرالیزم فرهنگی و نکاتی از این دست هستند.

*منظور از لحاظ غوغا سازی رسانه ای، فضاسازی و کشته سازی و عملیات تبلیغاتی است، این وجهه اشتراک فتنه 78 و 88 است از نظر حرکت جنبش دانشجویی.
 
*در کل مشخصه این جریان این شد که به جای حزب، جنبش دانشجویی باید میدان دار می شد.

*اصلا تکلیف جامعه روشنفکری مقابل حکومت در جمهوری اسلامی با خودش روشن نیست.

*یعنی شما در جامعه روشنفکری مقابل حکومت جمهوری اسلامی یک جو بلبشو فکری می بینید که از لیبرال لیبرال لیبرال! اندیشه هایش مبنای عمل اینهاست، تا چپ به اصطلاح مارکسیست سوسیالیست.

*حالا در این میان با یک جنبش دانشجویی که تکلیفش با الگوی مورد نظر خودش روشن نیست روبرو هستیم که فقط می داند که چی نمی خواهد، او می داند جمهوری اسلامی را نمی خواهد، اسلام را نمی خواهد، ولی پاسخ این سوال که چه می خواهد را نمی داند.

*آنها حتی در زمینه اسلام هم دچار افراط و تفریط می شوند، اینها تفکر چپ مارکسیستی و راست لیبرالیستی را پذیرفته اند و بعد یک جایی مدعی خط امام (ره) می شوند و در جایی دیگر پشت سر بعضی از بزرگان تاریخ انقلاب اسلامی قرار می گیرند و می شوند مدافع آنها.

*شاید بتوان گفت که جمهوری اسلامی همیشه شانس آورده است و شاید یک موهبت الهی برای جمهوری اسلامی همیشه این بوده که این عناصر فکری دشمن تکلیفشان از نظر فکری برای خودشان روشن نیست.

*وقتی جریان روشنفکری وجود داشته باشد که تکلیفش با خودش روشن نباشد و یک روز به این آویزان شود و روز دیگر به آن، عاقبتش می شود چیزی که امروز می بینیم!
 
*این تشتت آرا را شما در نشریات 15 یا 20 سال پیش اینها می بینید، بعد جنبش دانشجویی می خواست یکی از این خط ها را بگیرد و جلو برود؛ در نتیجه تکلیفش روشن نیست که  بالاخره باید مارکسیسم را بخواند و با نیچه آشنا بشود یا با فوکو آشنا بشود؟ یعنی همه چیز را بخواند و هیچ چیز نداند!


*شما قضایای بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 را به یاد بیاورید، سلطنت طلب ها می گفتند سبز هستند، مارکسیست ها می گفتند سبز هستند، کمونیست های ایرانی شمال اروپا می گفتند سبز هستند، همجنس گراهایی که رفته بودند و کمپین زده بودند می گفتند سبز هستند، سازمان منافقین و جریان منفور مسعود رجوی می گفتند سبز هستند، جریان چپ خط امامی، روحانی هایی که اونجا بودند از مجمع روحانیون مبارز می گفتند سبز هستند، جریان لیبرال های حزب کارگزاران می گفتند سبز هستند، جبهه ی مشارکت می گفتند: سبز هستند.
 
*بالاخره ما تکلیفمان روشن نشد! بالاخره این کسی که می گفت سبز است، چه طیفی را شامل می شود؟

*ین جریان سبز اسیر یک پوپولیزم عجیب و غریبی شدند؛ برخلاف آن چیزی که می گفتند و دم از خرد جمعی، عقلانیت گروهی و ... می زدند سراغ نفسانیت جمعی و حرکت های این چنینی رفتند.

*من به بچه های دفتر تحکیم دانشگاه تهران گفتم که  به بدنه شما نفوذ شده ،هر کسی که الان می خواهد از کشور خارج بشود و راحت گرین کارت بگیرد و سیتیزن بشود در ایالات متحده، وارد تشکل شما در هر دانشگاهی در سراسر کشور می شود، لزومی هم ندارد که درس بخواند و برود دانشگاه شریف یا علوم پزشکی تهران، چون بعد از مدتی که درس خواند اپلای می کند و می رود به دانشگاه های شاخص اروپا و آمریکا.

*به آن دانشجویان گفتم: شما دچار یک لمپنیزم شدید، لمپنیزمی که بعضی از این افراد می آیند و جذب شما می شوند آن هم به نیت اینکه از کشور خارج بشوند.


*البته اوج وجود چنین چهره هایی، افرادی مثل فخرآور بودند که دنبال کثافت کاری و موارد دیگری بود و اینها از حربه های تشکل های دانشجویی استفاده می کردند و می رفتند آنجا و با بوش عکس یادگاری می گرفتند و در VOA مقداری عقده هاشان را خالی کردند.

*جنبش دانشجویی منتقد نظام، همیشه بازی خورده و از آن سوء استفاده شده و متاسفانه هنوز هم درس گرفته نشده و مقصر اصلی و اساسی این دو گروهند.

 *گروه اول، جریان فکری و روشنفکری اینها که بایستی فکر مشخص و معینی داشته باشند.
 
*مشکل دوم نیز گروه ها و نحله های سیاسی هستند که هر وقت خواستند به قدرت برگردند و عرض اندام انجام بدهند اولین کاری که کردند، جنبش دانشجویی مربوط را پلی قرار دادند که پا بگذارند روی دوش آن و بالا بروند و در صحنه عرض اندام کنند.

 
*در مورد به را به خوبی در واقعه 18 تیر 78 و فتنه 88 می بینیم، یعنی نه قضایای کوی دانشگاه از اصالت حرکتی یک جنبش دانشجویی و اصالت یک حرکت انقلابی و یک حرکت اعتراضی برخوردار بود و نه آنچه که بعد از روز 25 خرداد رخ داد.
 
*مسئله کلیدی این است که کلیت جنبش دانشجویی؛ چه  جنبش دانشجویی مدرنیست در ایران و چه جنبش دانشجویی اصولگرا در ایران، باید بدانند که ابزار دست قدرتمداران بیرون فضای دانشگاه قرار نگیرند و مطالباتشان اصیل و خالص باشد که آینده خودشان و جامعه را رقم بزند، نه مقاصد سیاسی و دنیای کوچک و حقیر و پست بعضی از طیف ها و نحله های سیاسی ای که جرات حضور در عرصه را ندارند.

*در 1379 یا اوایل 80 حجاریان در دیدار دانشجویی با چند  تشکل دانشجویی به بچه های تحکیم گفته بود که فعالیت صحنه ای را کاهش بدهید و به مطالعات تئوریک بپردازید.

*این جناح در سال 1379 و 80 با یک خلاء تئوریک مواجه شده بود، می بینید که [حجاریان] توصیه کرده بود که جنبش دانشجویی فعالیت مطالعاتی خودش را گسترش بدهد و مبانی نظری و حوزه های تئوریک خودش را تعمیق ببخشد، واکنشی که آنجا صورت گرفته بود جالب بود، واکنش دانشجویان این بود که، خود شماها [احزاب] وارد قدرت شدید و حالا دوباره از ما [جنبش دانشجویی] می خواهید که بشینیم کار فکری و تئوریک کنیم؟!

*جنبش دانشجویی حتی آنجا هم نفهمیده بود اینها چه می گویند، یعنی؛ عقبه تئوریک اینها دچار مشکل شده بود، تمام 5 سال بعد، یعنی؛ از 1379 تا 1384. تمام آن 5 سال بعدش فقط با جو سازی دولت را اداره می کردند، چون عقبه تئوریک واقعا تعطیل بود و عقبه تئوریک نداشتند و تنها راهی که داشتند این بود که، بیایند و مدام بگویند که ما در بحرانیم و هر 9 روز یک بحران داریم و نمی گذارند ما کار کنیم! و از این دست جوسازی ها.